کولیک
تمام مدت ده روزی که مامان جون بود رها شبها راهت می خوابید و فقط به خاطر شیر خوردن بیدار می شد از همون فرداش گریه ها و پیچش های شدید دلش شروع شد اصلا ذهنم به کولیک نمی رفت دیگه دلم نمی خواست اسمش رو هم بشنوم چون یک سال و نیم محمد فرهام درگیرش بود و شب و روز گریه می کرد و از دست و پا کمر مرخص شده بودم دوازه روزه بودی که بردیم پیش دکتر نیک جو البته با اجازه گل پسر (که دکترش خواهرش رو ویزیت کنه ) بعداز معاینه دکتر گفت که کولیک داره و یه لیست بلند بالا که جزء نباید های مامان شد با تاکید که محمد فرهام هم باید حواسش باشه که مامانی این غذا ها رو مصرف نکنه وگرنه مشکلمون با رها زیاد میشه داروی کولیک هم تجویز کردن اما چشمتون روز بد ...
نویسنده :
مامان مرضیه
20:44